طلیحه ي اسدي و فرجام كارش (204)

ساخت وبلاگ

طلیحه ي اسدي و فرجام كارش (204)

 

(برگرفته از کتاب ارزشمند « روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم»)

به قلم : استاد ابوحمزه المهاجر هورامی

 

بسم الله  و الحمد لله

اما بعد :

طليحه ي اسدي، سومين شخصي بود كه در اواخر زندگاني رسول خدا صلى الله عليه وسلم ادعاي پيغمبري كرد. طليحه بن خويلد بن نوفل بن نضله ي اسدي، يكي از ده نفري بود كه از قبيله ي اسد در عام الوفود در سال نهم هجري به حضور رسول خدا صلى الله عليه وسلم رفتند و پس از سلام بر ایشان صلى الله عليه وسلم با منت گفتند: "ما به حضور تو آمده ايم كه گواهي دهيم خدايي جز خداي يگانه نيست و تو، بنده و فرستاده ي او هستي. تو كسي را به جانب ما نفرستادي و خود ما آمديم تا اسلام بياوريم و از جانب قوم خود اظهار مسلماني كنيم." خداي متعال، درباره ي سخنان منت بار نمايندگان قبيله ي اسد كه طليحه نيز در زمره ي آنان بود، آيه فروفرستاد كه: "آنان، بر تو منت مي گذارند كه مسلمان شده اند! بگو: با مسلمان شدن خود، بر من منت مگذاريد؛ بلكه خدا، بر شما منت ميگذارد كه شما را به سوي ايمان آوردن، رهنمود گرديده است، اگر (در ادعاي ايمان) راست و درست هستيد."  ( حجرات / 13  )

پس از آنكه نمايندگان اسد از مدينه بازگشتند، طليحه مرتد شد و ادعاي پيغمبري كرد[1]در مكاني به نام (سميراء) لشكري گرد آورد و عده ي زيادي از توده ي مردم، از او پيروي كردند و كارش بالا گرفت. نخستين عاملي كه سبب شد مردم به او فريفته شوند، اين بود كه او به همراه عده اي در بيابان بود؛ آنها بي آب و تشنه شدند. طليحه، در قالب كلماتي مسجع به آنان سخناني گفت كه معنايش، از اين قرار است: "سوار بر اسب شويد و مقداري كه جلوتر برويد، آب مي يابيد." همراهانش چنين كردند و اتفاقاً آب هم ديدند و همين، سبب شد اعراب در فتنه بيفتند و چنين بپندارند كه طليحه، غيب مي داند[2] يكي ديگر از ياوه كاريهايش، اين بود كه سجده را از نماز برداشت و مدعي شد كه از آسمان بر او وحي مي شود. طليحه، به خود فريفته گشت و كارش نيز بالا گرفت. رسول خدا صلى الله عليه وسلم با شنيدن خبر طليحه، ضرار بن ازور اسدي  را به جنگ با طليحه ي اسدي فرستاد. اما از آنجا كه قبايل اسد و غطفان به طليحه پيوسته بودند، ضرار نتوانست با طليحه روبرو شود[3]

رسول خدا صلى الله عليه وسلم پيش از آنكه غايله ي طليحه را از بين ببرند، وفات نمودند. ابوبكر صديق به خلافت رسيد و پس از بستن درفشها و پرچم هاي جنگي و تعيين فرماندهان، لشكري را به فرماندهي خالد بن وليد  براي سركوبي طليحه اعزام نمود. هنگام حركت خالد از ذي قصه به سوي مقصدش، ابوبكر صديق  ضمن خداحافظي با او، براي ايجاد ترس و دلهره درميان اعراب، چنان وانمود كرد كه آهنگ خيبر دارد و به او خواهد پيوست. ابوبكر صديق  به خالد دستور داد تا ابتدا به سراغ طليحه برود و سپس به سوي بني تميم روان شود.

طليحه در ميان بني اسد و غطفان بود و بني عبس و ذبيان نيز به آنان پيوستند. وي، كساني را به پيش جديله و غوث كه دو طايفه از طي بودند، فرستاد و از آنها خواست تا به او بپيوندند. آنان دعوت طليحه را پذيرفتند و عده اي از اين دو طايفه، شتابان به طليحه پيوستند. ابوبكر صديق پيش از آنكه خالد  را اعزام كند، به عدي بن حاتم طائي فرمود: "سريع خودت را به قبيله ات برسان و آنان را از پيوستن به طليحه برحذر دار كه پيوستن به طليحه، سبب نابودي و هلاكتشان خواهد بود.عدي در اينكار موفق شد.

جنگ بزاخه و پايان كار طلیحه ي اسدي:

خالد  لشكرش را در (اجأ) و (سلمي) براي نبرد، بسيج كرد و در (بزاخه) با طليحه و همراهانش برخورد نمود. بسياري از طوايف و قبايل عرب بي طرف ماندند تا ببينند نتيجه ي جنگ چه مي شود.[4]خالد با تمام قدرت حمله كرد ودر همان اثناي جنگ ، طليحه فرار كرد سپاهيانش منهزم شدند.

 



[1]ابن الاثیر ، اسد الغابه ، ج 9 ، ص 39

[2] محمد احمد باشميل ، حروب الردة ، بیروت ، دار الفكر، 1399هـ ، ص 33

[4]ابن کثیر ، البداية و النهاية ف ج 9 ،ص  90


موضوعات مرتبط: آثار ابوحمزه المهاجر هورامی روشنگران...
ما را در سایت روشنگران دنبال می کنید

برچسب : طلیحه,اسدي,فرجام,كارش, نویسنده : rawshangarana بازدید : 201 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 2:14