ماجراي اسود عنسي و فرجام كار او (203)

ساخت وبلاگ

ماجراي اسود عنسي و فرجام كار او (203)

 

(برگرفته از کتاب ارزشمند « روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم»)

به قلم : استاد ابوحمزه المهاجر هورامی

 

بسم الله  و الحمد لله

اما بعد :

نام اسود عنسي، عبهله بن كعب بن غوث است و كنيه اش، ذي خمار. [1]اسود عنسي، كاهن بود و مدعي دانستن غيب؛ وي در سخنوري نيز توان زيادي داشت و همين، باعث شده بود تا كاهني حيله گر و تردست گردد و با حقه گري و شعبده بازي، مردم را بفريبد وقلوب شان را دربند و شكار كند. او براي اثرگذاري در مردم از مال و ثروت نيز به عنوان ابزار فريب دهنده، استفاده مي كرد. اسود عنسي همزمان با بازگشت رسول خدا صلى الله عليه وسلم از سفرحج و انتشار خبر بيماري پیامبر صلى الله عليه وسلم مرتد و مدعي پيامبري شد. او، مانند مسيلمه ي كذاب كه خودش را (رحمان يمامه) ناميده بود، نام (رحمان يمن) را بر خود نهاد.[2]

اسود، پيش از آنكه ادعاي پيامبري كند، كساني را كه مناسب پذيرش چنين ادعايي ميدانست، دور و برش جمع كرد تا پس از زمينه سازي، ناگهاني و آشكارا در ميان مردم مدعي پيغمبري شود. نخستين كساني كه از اسود عنسي پيروي كردند، افراد طايفه اش (عنس) بودند .

فروه، ماجراي اسود عنسي را براي رسول خدا صلى الله عليه وسلم مكاتبه كرد. رسول خدا صلى الله عليه وسلم نامه اي به مسلمانان ثابت قدم نوشتند و آنان را به فروخواباندن فتنه ي اسود فراخواندند و به آنان دستور دادند تا از طريق جنگ يا ترور اسود، كارش را يكسره كنند.اندكي بعد آن ، پیامبر صلى الله عليه وسلم رحلت نمودند.

بدين سان نيروهاي اسلامي در يمن براي از بين بردن اسود عنسي، قوت گرفتند؛ البته از مجموع روايات چنين معلوم ميشود كه مسلمانان به اين نتيجه رسيدند كه براي از بين بردن اين جريان، بهترين راه، آن است كه شخص اسود را بكشند؛ زيرا آنها، مي دانستند كه با كشته شدن اسود، نظم و سيستم پيروانش از هم مي پاشد و غلبه بر آنان آسان مي شود. به همين سبب نيز مسلمانان توافق كردند تا بنا بر پيشنهاد ایرانی های ثابت قدم  هيچ اقدامي نكنند و بگذارند تا خود ایرانی ها از درون، دست به كار شوند و زمينه ي نابودي اسود را فراهم آورند.

فيروز و داذويه ایرانی ، توانستند قيس بن مكشوح مرادي را كه از فرماندهان لشكري اسود عنسي بود، با خود همراه كنند تا كار اسود را يكسره نمايند . انها با همكاري آزاد همسر اسود كه مسلمان ومعتقد بود توانستند اسود را بقتل برسانند[3]

ابوبكر صديق نيز همانند رسول خدا صلى الله عليه وسلم با بزرگان و سرآمدان قبايل مختلف مكاتبه

كرد و در نامه هايش به صراحت، اعراب را به ياري ابناء فراخواند. ابوبكر صديق دو هدف اساسي را در اين شيوه ي رويارويي با مرتدها دنبال كرد:

1ـ اين، شيوه ي ابوبكر در براندازي جريان ارتداد و آشوب يمن، استراتژي جنگي شايسته اي بود؛ لشكر اسامه  براي انجام مأموريتش به شام گسيل شده و خليفه منتظر بود تا اين لشكر بازگردد و در جبهه ي سخت و سنگيني كه در اثر ارتداد در يمامه، بحرين، عمان و تميم شكل گرفته بود، وارد عمل شود. ابوبكر خوب مي دانست كه نبايد لشكر اسلام را در جبهه ي مبارزه با مرتدان يمن بكار گيرد؛ چراكه موج ارتداد در يمن خيلي ضعيفتر بود و اين، امكان براي خليفه وجود داشت كه بتواند از طريق پيك و نامه، جريان ارتداد يمن را با بكارگيري نيروهاي مسلمان و بومي آنجا كنترل و نابود نمايد.

2ـ هدف ديگر ابوبكر از اينكه لشكر اسلام را در يمن وارد عمل نكرد، اين بود كه مسلمانان ثابتقدم را در عرصه ي عمل وارد كند و صدق و راستي ايمانشان را محك بزند و بدينسان آنان را در برابر اين مسؤوليت قرار دهد كه بدانند بايد براي حفظ و ماندگاري اسلام و گسترش آن در سرزمين خود، عهده دار جهاد و جنبش باشند .[4]

لشکر عکرمه   :

عكرمه  پس از مشاركت در سركوبي مرتدهاي عمان، به فرمان ابوبكر صديق  به همراه هفتصد سواركار رو به (مهره) نهاد و البته تعدادي از قبايل عمان را پيرامون خود جمع كرده بود. زماني كه به منطقه ي مهره رسيد، ديد كه منطقه ي مهره، ميان دو تن از سران آنجا پس از جنگ و درگيري شديدي تقسيم شده است؛ يكي از آنها كه شخريت نام داشت، شنزار ساحلي منطقه را به دست گرفته بود و از توان و تعداد كمتري نسبت به بخش ديگر از قلمرو حكومتي مهره برخوردار بود. سركرده ي ديگر به نام مصبح، بر ارتفاعات منطقه سيطره يافته بود و قدرت و تعداد بيشتري داشت.

 عكرمه  آن دو را به اسلام فراخواند و تنها حكمران بخش ساحلي، دعوت عكرمه  را پذيرفت. ديگري كه به تعداد و قدرت نيروهايش فريفته گشت، از پذيرش اسلام سرتافت كه در پي آن با جنگ و پيكار عكرمه  به همكاري شخريت ـ حكمران بخش ديگر مهره ـ روبرو شد. مصبح و تعداد زيادي از سپاهيانش  كشته شدند. عكرمه  براي سرو سامان دادن به امور در آنجا ماند كه در پي آن تمام اهل مهره، اسلام را پذيرفتند و امنيت و آرامش در مهره برقرار شد[5]

لشکر مهاجر بن ابي امیه  :

آخرين لشكري كه براي سركوب مرتدها از مدينه بيرون شد، لشكر مهاجر بود كه تعدادي از مهاجرين و انصار را با خود به همراه داشت؛ و در مسير حركت عده اي نيز در مكه و نجران به او پيوستند.

مهاجر در نجران، لشكرش را دو دسته كرد: گروهي به فرماندهي شخص مهاجر آهنگ آن كردند كه بازماندگان لشكر اسود عنسي را كه درميان نجران و صنعاء پراكنده بودند، سركوب نمايند. گروه ديگر كه تحت فرمان برادر مهاجر (عبدالله) قرار گرفتند، مأموريت يافتند تا تهامه ي يمن را از مانده ي مرتدها پاكسازي كنند. مهاجر پس از آنكه در صنعاء مستقر شد، با كمك لشكر عكرمه وزياد بن لبيد مرتدان به سوي حضرالموت رفت وكنده را محاصره كرد.. زياد  يك گذرگاه را بست و مهاجر نيز گذرگاه ديگري را؛ گذرگاه سوم در تصرف كنده باقي ماند تا اينكه عكرمه   از راه رسيد و بدينسان كنده، از هر سو در محاصره قرار گرفتند[6]

لشكر زياد و لشكر مهاجر در مجموع بيش از پنج هزار نفر بودند كه در ميانشان برخي از مهاجرين و انصار  نيز حضور داشتند. دو لشكر، به قدري محاصره ي قلعه را ادامه دادند كه عدهاي از افراد محاصره شده در دژ، دهان به شكوه و اعتراض بر رؤساي خود گشودند و از گرسنگي به قدري بيتاب شدند كه مرگ را بر آن ترجيح دادند. بنابراين بزرگانشان توافق كردند تا اشعث بن قيس را به نزد مسلمانان بفرستند و از آنان امان بگيرند. البته اشعث نتوانست از مسلمانان براي قومش امان بگيرد و آنگونه كه از مجموع روايات برمي آيد، اين است كه اشعث براي تمام افرادي كه در دژ بودند، امان نخواست و يا براي امان دادن به تمام افراد، پافشاري نكرد. بلكه بنا بر روايات، تنها براي هفت تا ده نفر امان خواست. يكي از شرايط پذيرش امان خواهي، اين بود كه دروازهاي قلعه ي نجير باز شود. در جريان فتح قلعه ي نجير، هفتصد نفر از كنده كشته شدند و به فرجامي چون يهود بني قريظه گرفتار گشتند[7]

مرتدان كنده، سركوب شدند و عكرمه  به همراه خمس غنايم و اسيران و از جمله اشعث بن قيس به مدينه رفت. " ابوبكر صديق  تمام اسيران را آزاد كرد و سپس غنايم را تقسيم فرمود.[8]

ـ نقش دعوتگران در فروخواباندن فتنه ي ارتداد در يمن قابل توجه بود افرادي چون: مران بن ذي عمير همداني و عبدالله بن مالك ارحبي با سخنان ودعوت خود نقش بسزايي در خاموش كردن فتنه ي ارتداد داشتند.[9]

عفو و گذشت ابوبکر صديق  :

ابوبكر صديق دورانديش بود و همواره عاقبت امور را مد نظر داشت و به همين خاطر نيز همواره تصميم هاي درست و بجايي مي گرفت و درست و به موقع، عفو و گذشت پيشه مي كرد. وي، خيلي مشتاق بود تا تمام افراد و قبايل، زير پرچم اسلام جمع شوند و از اينرو از روي حكمت و فرزانگي، از جرم رؤسا و سركردگان قبايلي كه دوباره حق را پذيرفتند، درگذشت. ابوبكر صديق پس از آنكه قبايل از دين برگشته ي عرب را با عزم و اراده اي تسليم ناپذير، سركوب كرد و توان و قدرت حكومت اسلامي را به رخ آنها كشيد، سزاوار دانست تا برخوردي نرم و آرام با رييسان و سركردگان آشوبگر و از دين برگشته داشته باشد تا از نفوذشان درميان قبايل براي مصلحت اسلام و مسلمانان استفاده كند و به همين خاطر نيز مجازاتهاي سنگيني درباره ي آنها اِعمال نكرد .[10]

   و بلكه از اشتباهاتشان درگذشت و برخورد نيكي با آنان نمود. از آن جمله مي توان اشاره كرد به قيس بن يغوث مرادي و عمرو بن معد يكرب كه هر دو از بزرگان و سران عرب بودند و در شجاعت و سواركاري زبانزد و نام آور. بر ابوبكر صديق  ؓ سخت و دشوار بود كه به آنها آسيبي برساند و يا آنها را از بين ببرد؛ چراكه  ایشان خيلي مشتاق بود كه آنان، اسلام بياورند و به بركت اسلام، از تباهي و نابودي رها شوند و از شك و دودلي در انتخاب اسلام و يا ارتداد، نجات يابند.. گذشت ابوبكر صديق از اين دو پهلوان نامدار يمن، پيامدهاي نيكي به دنبال داشت كه از آن جمله تسخير دلهاي اقوام و نزديكانشان بود كه منجر به بازگشت دوباره ي آنان به اسلام شد. ابوبكر صديق اشعث بن قيس را نيز بخشيد.[11]و اينچنين توانست دلها را شكار كند و آنها را به تصرف خويش درآورد. پيامد گذشت ابوبكر صديق اين شد كه همين افراد، بعدها ياريگر اسلام و مسلمانان شوند و در پهنه ي قدرت اسلام و مسلمانان، تأثير بسياري داشته باشند.[12]

سفارش ابوبکر صديق  به عکرمه  :

ابوبكر صديق  عكرمه بن ابوجهل را براي جنگ با مسيلمه اعزام كرد و در پي او شرحبيل بن حسنه را نيز گسيل فرمود. عكرمه  شتاب كرد و نتيجه اش، اين شد كه از بني حنيفه شكست بخورد. عكرمه نامه اي به ابوبكر صديق  فرستاد و او را از ماجرا باخبر كرد. ابوبكر در پاسخ عكرمه  چنين نوشت: "اي پسر مادر عكرمه! نه من، تو را بر اين حال ببينم و نه تو مرا اين چنين ببيني. اينك نيز برنگرد كه مردم را سست و خوار مي كني؛ بلكه به راهت ادامه بده تا به قبايل (حذيفه) و (عرفجه) برسي و با اهل عمان و مهره بجنگي و چون به آنها پرداختي، همراه لشكرت به راه خود ادامه بده و به هر قبيله اي كه گذشتيد، آن را (به جنگ يا اندرز) سرو سامان دهيد تا شما و مهاجر بن ابي اميه در يمن و حضرموت به هم بپيونديد."[13]

آنچه در اينجا قابل لحاظ است، اينكه ابوبكر صديق براي نبرد با مسيلمه ي كذاب، دو لشكر را اعزام كرد؛ يكي به فرماندهي عكرمه و ديگري به فرماندهي شرحبيل بن حسنه كه اين، بيانگر خبرگي جنگي ابوبكر صديق و شناخت وي از ميزان قدرت جنگي دشمن مي باشد. هنگامي كه ابوبكر صديق   از شتابزدگي عكرمه باخبر شد، او را از بازگشت، منع كرد كه مبادا مسلمانان، به سستي و هراس دچار شوند و اين نيز نشاندهنده ي دانش و توان جنگي ابوبكر صديق  است.

 

 



[1]- خمار، به معناي روپوش است و اسود را از آن جهت ذي خمار ناميده اند كه هميشه صورتش را می پوشاند.

[2]الشجاع ، اليمن في صدر الإسلام، ص 990

[3]همان ، ص 390

[5]سلیمان بن موسی كلاعی ، تاريخ الردة  ، بیروت ، دار الكتاب الإسلامي, 1961م ، ص 199

[6]همان 110

[7]همان ص 119

[8] العتوم ، حركة الردة،  ص 143

[9] ابن حجر العسقلانی ، الإصابة في تمييز الصحابة  ج 9 ص 600

[10]جميل
بن عبد الله المصرى ، تاريخ الدعوة الاسلاميةفىزمن الرسولصلى الله عليهو سلم و الخلفاء الراشدين، السعودية ،  مكتبة الدارالمدينة المنورة 1407ق ، ص 99

[11]عبدالرحمن شرقاوي ،الصديق أول الخلفاء، ،بیروت، دارالکتاب العربی۱۴۱۰ق ، ص 218

[12]وحيد الدين خان ، تاريخ الدعوة إلى الإسلام. بیروت ، المكتبة العلمية 2010 م ، ص 1043

[13]ابن کثیر ، البداية و النهاية  ج 9 ص 190


موضوعات مرتبط: آثار ابوحمزه المهاجر هورامی روشنگران...
ما را در سایت روشنگران دنبال می کنید

برچسب : ماجراي,اسود,عنسي,فرجام, نویسنده : rawshangarana بازدید : 204 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 2:14