نقش عوامل خارجی در گسترش فساد داخلی مسلمین و سقوط حکومت مسلمانان/ اندلس (228)

ساخت وبلاگ

نقش عوامل خارجی در گسترش فساد داخلی مسلمین و سقوط حکومت مسلمانان/ اندلس (228)

             

(برگرفته از کتاب ارزشمند « روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم»)

به قلم : استاد ابوحمزه المهاجر هورامی

 

بسم الله  و الحمد لله

اما بعد :

«براق‏بن عمار» از افسران بانفوذ و منافق دربار مالك‏بن عباد ـ فرمانرواى‏قرطبه ـ در قرن پنجم هجرى بود كه مخفيانه، خود را به دستگاه پاپ و كليسا فروخته و به ملت و سرزمین خود خيانت كرد. وى در ظاهر به عنوان رابط و پيام رسان ميان پادشاهان مسلمان و نصرانی فعاليت داشت، ولى در واقع جاسوس واتيكان و دربار سلطنتى ايلدفونس در ميان مسلمانان و دربار قرطبه بود.

روزى در شوراى كوچكى كه تنها با حضور اين افسر خائن مسلمان، ايلد فونس، دوك ونيز فرمانده سپاه نصرانیان تشكيل مى‏شد، درباره‏ى حمله به اسپانيا و تسخير آن گفت‏گو شد. ايلدفونس گفت پاپ مى‏خواهد در مورد باز پس‏گيرى اسپانيا، تصميم خود را اعلام كند، براى همين، از براق نيز خواست تا آن‏ها را در اين امر يارى نمايد. براق كه در ميان مسلمانان اسپانيا بزرگ شده بود و از روحيه‏ى آنان كاملاً آگاه بود، گفت: جنگ شما با مسلمان‏ها در شرايط فعلى اشتباه است و سپاه و قدرت بارون‏هاى اروپا هر چه باشد، نمى‏تواند در برابر مسلمان‏ها بايستد؛ زيرا مسلمانان هرگاه مذهب و آيينشان را در خطر بينند، سرسختانه از آن دفاع مى‏كنند و دشمن را ـ هر كه باشد ـ نابود مى‏كنند. از اين رو، نخست بايد شور فداكارى و دين دارى و شجاعت را در مسلمان‏ها سست كرده، آن‏گاه آنان را از پاى درآوريد. بهتر است هم‏اكنون قرار داد صلحى با سه اصل مهم به آن‏ها پيشنهاد نماييد :

1. آزادى تبلیغ و انتشار مذهب نصرانیت

 2. آزادى آموزش و پرورش

 3. گسترش روابط تجارى و بازرگانى

در نتيجه آزادى مذهب ، اگر چه اين موضوع موجب نخواهد شد كه مسلماني به كيش مسيحيت درآيد، اما اين فايده را در بردارد كه كشيشان و مبشران شما مى‏توانند جوانان مسلمان را از راه بيرون كرده يا دست كم در دينشان لاابالى و متزلزل نمايند. با آزادى آموزش و پرورش و تشكيل مدرسه‏ها و آموزش‏گاه‏هاى مسيحى، جوانان مسلمان به شما به چشم استادى نگريسته و در دست شما خواهند بود. گسترش روابط تجارى سبب مى‏شود كه نشست و برخاست و آميزش آن‏ها با شما زياد شده، به طرف خواهش‏هاى نفسانى كشيده شوند؛ به ويژه مى‏خوارگى و باده‏گسارى كه اكنون در ميانشان ممنوع است، كم‏كم رواج يابد. آن‏گاه مى‏توانيد، آنان را مانند گوسفندان برانيد و به سان خرگوش شكار كنيد.[1]

اين پيشنهاد در مجمع عمومى بارون‏هاى مسيحى مطرح گرديد و به تصويب رسيد. آن گاه به دربار مالك‏بن عباد فرستاده شد. مالك پيشنهاد را در جلسه اميران شهرها، مطرح كرد كه آنان صلح‏نامه را پذيرفتند و بدين سان بامزدورى و خيانت يك افسر مسلمانِ دين‏فروش، بر سر مسلمانان آن‏چه نبايد مى‏آمد، آمد. اين عنصرِ خودباخته، بعدها، آخرين خوش‏خدمتى‏اش را نيز به لشگريان مسيحى نشان داد و با دسيسه بازى‏هايش موفق شد، يكى از پطرس‏ها به نام «شيل» را به عنوان «افسر رشيد ارتش» به مالك‏بن عباد معرفى كند. او هم به اين منظور كه سربازان مسلمان از چگونگى تجهيزات نظامى مسيحيان وفنون جنگى‏شان آگاه شوند، وى را به عنوان«مشاور نظامى» استخدام نمود و به او اجازه داد هر كه را صلاح مى‏داند، براى آموزش نظامى به خدمت ارتش مسلمانان وارد كند. با اين نقشه‏ى خائنانه، ارتش اسلام هم يكسره در اختيار مسيحيان قرار گرفت.[2]

كشيش هابه طرح نقشه هاي خود براي تضعيف عقايد مذهبي جوانان مسلمان پرداختند و براي اولين بار در كنار رودخانه «قرطبه»، پايتخت مملكت، باغ بزرگي به نام تفريحگاه عمومي احداث كردند،كه درآنجا دختران زيباي اروپايي را هر روز در آن باغ به گردش در مي آوردند! به همين جهت امرا و بزرگان مملكت و جوانان مسلمان روزها براي تفريح و به ويژه چشم چراني و تماشاي دختران زيبا روي مسيحي به آن باغ بزرگ تفريحي رفت و آمد مي كردند!

از طرفي هم مدارس مجاني از طرف مسيحيان بازشد، و چون مصادف با انحطاط علمي مسلمانان و بسته شدن درب آموزشگاه هاي آنان به علت عياشي و شهوتراني زمامدارانشان بوده است ، جوانان مسلمان به مدارس كشيش ها وارد گرديدند! از طرف ديگر «براق بن عمار»، افسر خيانتكار مسلمان، يكي از افسران مسلمان به نام «شيل» را با خود به نزد«مالك بن عباد» فرمانرواي كل « اندلس » آورده و با تهيه مقدماتي، «مالك» را واداشت كه به نام تعليمات نظامي او را وارد ارتش مسلمانان نمايد، و بلكه به او اجازه داد تا هركس از افسران مسيحي را كه اوانتخاب كند، براي تعليمات جنگي وارد ارتش مسلمانان نمايند! سرانجام سربازان اسلامي در اثر تماس با مستشاران خارجي، و خضوع در برابر آنان، آهسته آهسته روي سلحشوري و اعتماد به نفس خود را از دست دادند![3]

وقف تاکستان های بزرگ و متعدد و توزیع مشروبات حاصل از آنها به شکل رایگان در بین جوانان مسلمان و تاسیس تفریح گاه های متنوع که خدمه و کارکنان آن همگی «زیبارویان نصرانی» بودند و ... از سوی صاحبان کلیسا، همگی عواملی اند که موجب ضعف اراده در میان جوانان مسلمان شد. دلیران مسلمان که به هنگام فتح اندلس با چنان ایمانی می جنگیدند که نوشته اند،کشتی های خود را به آتش کشیدند تا دیگر راه باز گشتی نداشته باشند، اینک در آغوش دختران زیباروی نصرانی به ضعف نشسته اند. حال و روز جوانان و دلیران مسلمان از زبان «امیر علی» تاریخ نویس مسلمان: جوان مرد یا شوالیه عرب که برای جنگ به میدان مسابقه می رفت، بر روی بازوهای خود علامتی مانند شکل قلب با تیری که آن را سوراخ کرده یا حرف اول اسم محبوبۀ خود را داغ می کرد و یا خال کوبی می نمود. این سپاهیان علناٌ درحضور محبوبه های خود برای جایزه شجاعت و دلاوری با یکدیگر مبارزه می کردند و اغلب با محبوبه هایشان می رقصیدند."[4]

دشمن برای شکست مسلمین در اندلس، به جای قهرمانان و شوالیه های و جنگ جویان غول پیکر،  «دختر کان ظریف اندام» خود را به آوردگاه مسلمین روانه کرد و به جای تیرهای آتشین و کشنده با غمزدۀ چشمان جادویی «زیبارویان مسیحی» به جان مجاهدان مسلمان افتاد و ترنم آوازه خوانان مه رو را به جای برق شمشیرهای خون ریز هدیۀ مسلمانان کرد و شراب سرخ شیرافکن را در کنار همۀ این ها در حلقوم مسلمین ریخت تا بدین سان و در یک پروسۀ مدت دار، اندلس را به حسرتی همیشگی در دل مسلمین بدل نماید . فساد در بين حكمرانان تا بدانجا پيش رفت كه «معتصم بن صمادح‏» حاكم «المريه‏» عاشق دخترى مسيحى شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همين موضوع به جنگ و خون‏ريزى در ميان مسلمانان دست زد .[5]

يكي ديگر از قدم هاي بزرگي كه زمامداران نصرانی در «اندلس» براي اضمحلال مسلمانان برداشتند، اين بود كه مشروبات الكلي به رايگان وارد كشور و در دسترس جوانان مسلمان قرار دادند! بدتر از آن، اينكه يكي از كشيش هاي نصرانی در يك سال، تمام انگورهاي «قرطبه» را پيش خريد كرد و همه آنها را شراب انداخت و قسم ياد نمود كه آن ها را جز به دانشجويان اسلامي و جوانان مسلمان ندهد! خلاصه تمام اين علل دست به دست يكديگر داده، حالات و شرايط ذيل را براي مسلمانان ايجاد نمود:

1ـ ميخوارگي كه در گذشته در ميان زمامداران عياش آن جا به طور نهاني رايج بوده است، يك عمل علني و عمومي گرديد، و چون فرهنگيان و دانشجويان استعمار شده آن روز، در اين عمل پيشقدم بودند، شرابخواري و ميگساري كردن، نشانه تجدد و روشن فكري گرديده و هر كس از اين عمل اجتناب مي ورزيد، كهنه پرست و خرافي ناميده مي شد!

2ـ جوانان ميگسار و بي بند و بار روش پدران خود را حقير شمرده و آنان را نادان و مرتجع و دوراز تمدن خواندند!

3ـ لباس ساده خود را كه نشانه صبر و تحمل و كار و فعاليت و كوشش بود از تن بدر كردند و لباس حرير و ديباي طبقه اشراف اروپائيان، يعني جامه تن پروري و عياشي و خوش گذراني را به تن كردند.

4ـ مسجد و مجامع مذهبي به انحصار پيرمردان و پيرزنان درآمد، و جوانان را با مسجد و نماز سر و كاري نبود.

5- دختران زيبا و طناز اروپايي كه در همه جا مسئول دلربايي از جوانان مسلمان شده بودند! با دقت هرچه بيشتر مأموريت خود را انجام داده، و در نتيجه بسياري از جوانان تانيمه شب در گوشه مهمانخانه هايي كه فرودگاه دختران اروپايي بود به سر مي بردند.

اين موضوع اينك در كشور ما عملي مي گردد، اما با اين تفاوت كه در كشور ما زنان و دختران اين كشور بيشتر نقش دختران اروپايي را بازي مي كنند و ديگر احتياجي به دختران مسيحي و اروپايي نيست! و اينجا ديگر نسخه خيلي زايد بر اصل است!

6ـ خوشگذراني و عياشي شيوع يافت و همچنين رقابت در تجملات زندگي، لباس، مسكن، شروع شد و عايدات مشروع و معمولي كفاف آن ها را نداد و بر انجام آرزوهاي آنان قادر نبود و در نتيجه عمال دولتي براي تأمين هوا و هوس هاي خود، شروع به اخاذي و ارتشا و اختلاس نمودند، و بازار فساد اخلاقي رواج يافت، طبقات توليد كننده ثروت، يعني دهقانان وكشاورزان و روستائيان و كارگران و صنعتگران براي تأمين هوس هاي طبقات ممتاز مجبور بودند بيشتر دسترنج خود را تقديم نمايند! وبدين ترتيب اين دسته پس از مدتي فقير و ناراضي شده و طبقات ممتاز هم بيش ازپيش در لجنزار تن پروري و فسق و فجور و شهو تراني غوطه ور شدند. در كشور ما هم بيشتر همين موضوع جريان دارد! و باز نسخه برابراصل است![6]

نصرانی های  شمال، قراردادهايى را با حاكمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ايجاد تفريح گاه و مدرسه و انجام تجارت بين مسلمانان پرداختند؛ در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افكار دينى مسيحيت را القا مى‏كردند و با به گردش در آوردن دختران زيباروى مسيحى در تفريح گاه‏ها، جوانان مسلمان را به آنجا مى‏كشاندند و با ترويج‏خريد و فروش مشروبات الكلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دينى خود سست و دور مى‏ساختند و به اين طريق فساد را در تمام پيكره جامعه اسلامى رسوخ دادند و آن را از درون تهى كردند . بدين ترتيب بود كه توان مقاومت را از آنان گرفتند.[7]چنان كه سروده ابن غسال در غم سقوط شهر «بربشتر» گواه صدق اين مدعاست . او پس از به تصوير كشيدن ددمنشى‏هاى دشمن در حمله و تصرف شهر، دليل گستاخى دشمن را در انجام اين كار چنين بيان مى‏كند:

«اگر گناهان مسلمانان و فرو رفتن آن‏ها در منجلاب معاصى بزرگ و كوچك نبود، هيچ گاه سواران مسيحى بر آنان پيروز نمى‏شدند . آرى! علت ضعف، گناهانشان بود .افراد فاسد كارهاى زشت‏خود را پنهان نمى‏كردند و آن هايى هم كه كار خوب انجام مى‏دادند، از روى ريا بود .»[8]

فساد در بين حكمرانان تا بدانجا پيش رفت كه «معتصم بن صمادح‏» حاكم «المريا» عاشق دخترى نصرانی شد و قصد داشت به زور او را از پدرش بگیرد و بر سر همين موضوع به جنگ و خون‏ريزى در ميان مسلمانان دست زد .[9]

آن دختر به «جندل بن حمود»، استاندار «اشبيليه» يكي ديگر از استان هاي كشور اسلامي « اندلس » پناهنده شد! «جندل» هم لشگر فرستاد تا براي اين عمل «معتصم»را سركوب نمايد و در نتيجه جنگ ميان اين دو استاندار اسلامي در گرفت!

«جندل»كه از مدت ها پيش ازطرف زمامداران نصرانی - در صورت همكاريش با آنان وعده فرمانروايي كل « اندلس » به او داده شده بود، از زمامداران مسيحي كمك نظامي خواست، زمامداران مسيحي هم كه از دير زماني به انتظار وقوع جنگهاي داخلي در كشور اسلامي اندلس نشسته بودند فرصت را از دست نداده و عده زيادي از سربازان نصرانی را به ياري جندل بن حمود روانه كردند.جندل با سپاهيان خود و ارتش امدادي نصرانیان بر معتصم تاخت و او را كشت و قصرش را ويران نمود! آنگاه به شكرانه اين فتح نمايان جشنهاي با شكوهي بر پا كرد و مردم مسلمان و حتي مالك بن عباد كه معتصم يكي از استاندارانش به دست استاندار ديگرش جندل كشته شده بود از اين واقعه عبرت نگرفته و در برابر آن ساكت نشستند!

اين حادثه نخستين ضربتي بود كه بر اثر آن معاهده شوم و باز شدن پاي بيگانگان در مملكت و اشاعه مشروبات و باز شدن فرهنگ استعماري از طرف نصرانیان و ورود دختران زيبا و طناز، بر پيكر مسلمانان اندلس وارد آورد!

پس از اين واقعه و برادر كشي و سكوت امراي مسلمانان در برابر آن، براي زمامداران مسيحي مسلم گرديد كه نقشه ها و فعاليت هاي آنان كار خود را كرده و روح سلحشوري و شهامت و تعصب در حفظ دين و ناموس و كشور، از ميان مسلمانان رخت بر بسته، و وقت آن رسيده است كه آرزوي ديرين خود، يعني تصرف كشور اسلامي  اندلس و اخراج مسلمانان از آن جا را عملي سازند![10]

در نتيجه‏ى اين خيانت‏ها، هنگامى كه هنوز چند سالى از بسته شدن آن پيمان نا مبارك نگذشته بود، در سال (633ق/ 1236 م) ايلدفوس پس از فتح اشبيليه (سويل) و چند شهر ديگر بر قرطبه دست يافت و بر تخت امارت آن جانشست سپس دستور داد تا مسجد جامع قرطبه را كه بنايى بى مانند و از آثار تاريخى مسلمانان بود با خاك يكسان كنند و محل آن را مركز فساد قرار دهند. كتاب خانه‏ى عمومى قرطبه را كه بيش از 80 هزار جلد كتاب داشت، به آتش كشيد و چهار هزار نفر از ساكنان آن جا را قتل عام كرد. آن گاه بسيارى از دوشيزگان اشراف و بزرگان مسلمانان را در ميان اميران ارتش مسيحى تقسيم نمود.[11] لازم به ياد آورى است كه اين شهرها هيچ گاه به دست مسلمانان باز نگشت و سقوط آن‏ها پيش زمينه‏ى سقوط تمام اندلس در 5/ 2 قرن بعد بود.

 



[1] سيدعلى محقق ،اندلس سرزمين خاطره‏ها، ، تهران ، نسل جوان بی تا  ص 72

[2] همان ، ص 73

[3] مرتضی مطهری  ، انسان و سرنوشت ، ص ص   19-28)

[4] امیر علی، تاریخ غرب و اسلام، ص542

[5]اردبيلى مصطفى نورانى،بررسى عقايد واديان،ص 291

[6] مرتضی مطهری  ، انسان و سرنوشت ، ص   29  -32

[7]مصطفی نورانی اردبیلی ، بررسی عقاید و ادیان و رفع شبهات و ... ، قم ، دفتر مرکزی مکتب اهلبیت (ع) ۱۳86،ص 291 

[8] محمدابراهيم آيتى ، پیشین،ص 135 

[9] مصطفى نورانى اردبيلى ،بررسى عقايد واديان،ص 291 

[10] مرتضی مطهری  ، انسان و سرنوشت ، ص    33/36

[11] محقق ، اندلس سرزمين خاطره‏ها، ص 73

روشنگران...
ما را در سایت روشنگران دنبال می کنید

برچسب : عوامل,خارجی,گسترش,فساد,داخلی,مسلمین,سقوط,حکومت,مسلمانان,اندلس, نویسنده : rawshangarana بازدید : 204 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 15:07