اخوان المفلسین و جریانات مشابه، سكولارزده هاي لیبرال با جمله پردازيهاي شبه اسلامي(4) (365)

ساخت وبلاگ
                             

اخوان المفلسین و جریانات مشابه، سكولارزده هاي لیبرال با جمله پردازيهاي شبه اسلامي(4) (365)

 

 

(برگرفته از کتاب ارزشمند « روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم»)

به قلم : استاد مجاهد ابوحمزه المهاجر هورامی

 

بسم الله  و الحمد لله

اما بعد :

بوروكراسي اخوان المفلسين و گروههاي همسو با آن ، آزمون حياتي خود را از سر گذرانده اند و نشان دادند كه همانقدر در برابر تحكيم شريعت تعهد دارد كه ديگر طبقات سكولار مرتد به آن پايبند بودند . بلكه بايد گفت در بسياري از امتياز دادنهاي به دشمنان خارجي گوي سبقت را از همتايان سكولار خود ربودند .

احزاب منشعب از اخوان المفلسين به جبهه ي شريعت گرايان نپيوستند ، اما وفادارانه به دنبال كردن سياست ليبراليستي غرب ادامه دادند ( البته بجز انجام دادن عبادات فردي ، كه در همه ي كشورهاي دنيا محدوديتي تا اين حد وجود ندارد ) . آنها هواداران پروپاقرص دفاع ملي در كشورهاي مصنوعي ترسيم شده توسط سايكس و پيكو ، و مخالفين سرسخت همين نوع دفاع در سرزمينهايي هستند كه به اشغال كفار خارجي چون آمريكا و ناتو و چين و روسيه و... در آمده اند هستند.

بالاخره مهمترين و تعجب انگيزترين نكته اين بود كه بوروكراسي اخوان المفلسين نفوذش را به ديگر سرزمينهاي مسلمان نشين گسترش داد. قدرت خود را با غرس كردن پس مانده هاي اخوان المسلمين و زدودن بنيانهاي آن در اساسنامه ها و خواسته هايش از يك سو و سازش با دستگاه حكومتي مرتدين و سيستم سكولار جهاني و حمايتهاي آشكار و پشت پرده ي سكولارهاي جهاني برعلیه مردمان مسلمان تحميل كرد .

معمولا اين تحميل قدرت يا از طريق نيروهاي نظامي اشغالگران خارجي بوده است ( چون عراق و افغانستان و چچن و.. ) و يا توسط سلطه ي كاملي بر يك جنبش توده اي سردرگم مانند تونس و مصر و ليبي ویمن و... .در اين سرزمينها طي مراسمي تشريفاتي رژيمهائي را بر مردم تحميل كردند كه همسو با جريان ليبراليستي و دموكراسي خواهانه ي غرب بودند . معرفي كردن اين رژيمها به عنوان دولتهاي منحط و دست نشانده ي اخوان المسلميني ، به وضوح مسخره و تهوع آور بود ، چون بر هيچ يك از بنيانهاي اخوان المسلمين وفادار نبودند .

بدين ترتيب ، از همان هنگام به بعد ، ما مجبور بوديم  اين موضوع را بررسي كنيم كه چه چيزي چنين ثبات و فرصتهائي را به بوروكراسي اخوان المفلسين براي گسترش ، چه در مصر و چه در جاهاي ديگر ، داد . براي انجام اينكار مي بايد تحليل سيستم رهبري اخوان المسلمين و تبديل و تغيير آن را  ، در نتيجه ي سلطه ي مرتدين حاكم بر مسلمين و سياستهاي كلان سكولاريستهاي جهاني در سرزمينهاي مسلمان نشين ، از سر مي گرفتيم . اما به صورت مختصر در طول بحث به هر دوي اين نكات اساسي اشاراتي در حد نياز شد ه است  .

بوروكراسي اخوان المفلسين و جريانات گمراهگر همسو با آن ، فقط به علت آنكه انديشه هاي فاسد و مشابه با اصل دين اسلام را توليد مي كنند ؛ جنگ رواني عليه شريعت گرايان را كنترل نموده و مي تواند چگونگي بهره برداري از اين توليد فاسدش ، در كنترل مردم و جدا نمودن مردم از مجاهدين فرقه ي ناجيه و ديگر شريعت گرايان را ، بر سكولاريستهاي مرتد محلي و سكولاريستهاي جهاني ارائه دهند .

از آنجا كه انديشه هاي فاسد مشابه با اصل دين اسلام را توليد و اداره مي كنند ، همواره مي توانند كاري كنند كه كساني را كه واگير نموده اند در مسير نقشه هاي خود و اربابانشان كنترل كنند ؛ و به علت آنكه سيستم درون و افكار اين گونه افراد را اداره مي كنند ، مي توانند تصميم بگيرند كه به جاي تحكيم شريعت الله با همان توهمات و افكار مسمومي كه درخور اين گمراه شده ها داده است ، فعلا حكومتي مبني بر دین سكولاريسم و دموكراسي را  بر سر زبان آنان بياندازند .

بدين ترتيب در مي يابيم كه جوهر و شالوده ي سلطه ي بوروكراتيك اخوان المفلسين و گروههاي گمراهگر هم مسير با آن برجامعه  ، از اين واقعيت سرچشمه مي گيرد كه با توليد افكار مسموم و تقلبي مشابه با اصل ، بر درون روابط عقيدتي و انتخاب  ، دسته هايي از مردم سيطره دارد . بطور همزمان در مي يابيم كه همين كاركرد هميشه اساس سلطه ي يك طبقه بر كل جامعه بوده است ، و عضو گيري اعضاء طبقه ي حاكم را از طريق گزينش در مقياس جامعه بمثابه ی يك كل را تضمين مي كند .

 در نتيجه برنامه ريزي و جايگزين كردن سلطه ي بوروكراتيك اخوان المفلسين و گروههاي گمراهگر به جاي حكام ظالم فعلي ، به هيچ وجه خصلت سكولاريستي و كفري احكام حاكم بر جامعه را حل نمي كند ، نشانگر لغو استثمار ، فقر و نا امني نيز نيست ؛ البته اين جايگزيني مستلزم براندازي حكام ظالم قبلي مي باشد ، اما پاسخ اين مساله را نمي دهند كه اكنون تحكيم شريعت الله چگونه ، كي  و توسط چه كسي اجرا مي شود ؟.

 اما از ديگر سو، اگر سلطه ي بوروكراتيك اخوان المفلسين و گروههاي گمراهگر بر جامعه حاكم شود «تمام آشغالهاي كهنه» به سرعت دوباره ظاهر مي شوند . زيرا اين جريانات منحرف منتسب به اسلام ، چون از اجراي تحكيم شريعت الله در زمين دوري مي كنند ؛ مجبور مي شوند براي تحكيم و تقويت مديريتي اش از پس مانده هاي نظام قبلي استفاده نمايد و بدين شكل ، بار ديگر موقعيت انحصاري جريانات سكولار و ليبرال را بر كاركردهاي مديريتي جامعه تقويت خواهد نمود . اينان با اين حربه تمايل دارند كه سلطه ي خود بر مسلمين و به حاشيه راندن شريعت گرايان را كامل تر كرده و از جانب مجامع سكولار و كفري جهاني بزير سوال كشيدن اين سلطه را مشكل تر ساخته ، و انتقال اين امتيازات را براي جانشينان خود، كه روز به روز سكولار و ليبرالتر مي شوند، تضمين كنند .

 بدين ترتيب، مشاهده مي كنيم كه اين جريانات گمراه گر منتسب به اسلام ، به دور از محروم شدن از واقعيت خويش، مرحله  نهائي نهادينه كردن دین سكولاريسم
را در سرزمينهاي مسلمان نشين حقوقي نموده و لباسي فريبنده ي شرعي بر تن آن مي كنند؛ كاري كه تمام كفر جهاني و سكولاريستهاي مرتد محلي قادر به انجام آن نبوده اند. اين بازي فريبنده اي است كه سكولاريستهاي جهاني به رهبري سازمان ملل و صاحبان اين سازمان، يعني آمريكا و ناتو و چين و روسيه ، جهت نجات دین سكولاريسم و جنگ با شريعت الله، طراحي، و توسط نوكرانشان به مرحله ي اجرا در آورده اند . 

با مراجعه به انحطاط انقلابات مسلمين در تونس، مصر، ليبي و يمن، ما اينرا  قائل شديم كه  اخوان المفلسين و گروههاي همسو با آن، در مورد احكام اجرائي دين درامور آموزشي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، حقوقي، خانواده و... نه مديريت شرعي، بلكه كنترل مسلمين و انحراف خواسته هاي برحق آنان در خدمت به سكولاريستها را دارند . اين گمراه گران ، حتي در عمل ، وظيفه ي سلب قدرت از سكولاريستها را براي خود قائل نشدند .

 ما در اينجا مي توانيم به سادگي نشان دهيم كه با تجربيات تركيه و تونس (اردوغان و الغنوشي ) ، تحت چنين شرايطي ، جريانات گمراه گر منتسب به اسلام ، يعني اقليتي بغايت تمركز يافته  با كنترلي به نمايندگي از جانب سكولارهاي جهاني بر اعمال قدرت ، در دراز مدت ديگر قادر نخواهد بود كه حتي شعار عوامفريبانه ي حكم شريعت را در ظاهر هم حفظ كنند ؛ بلكه رسما خود را سكولاريست و مجري دین سكولاريسم مي دانند و آشكارا خود را از جريان شريعت گرايان جدا مي سازند . ترفند  ، سير تكاملي خود را پيموده است؛ انقلاب مردم مسلمان هم در آن سرزمينها مرده است .

بله ، درست فهميده ايد ؛ برنامه بوروكراتهاي دين فروش گمراه گر در مسئله ي انقلاب ، نمي تواند هيچ چيز غير از  مديريت توده هاي مسلمان در راه مصالح كفار جهاني و برنامه هاي دین  سكولاريسم باشد . زيرا مشاهده كرديم علاوه بر آنكه شريعت الله در جامعه پياده نشد و فقر و نا امني به صورت ريشه اي حل نگرديد ، بلكه  اقدامات اين شيادان حاكي از آن بود كه سلطه بر جامعه به دست قشر نويني از حكام و سكولاريستها داده خواهد شد  .و كساني هم كه به اميد تطبيق شريعت فريب اين دجالان را خورده بودند ، دچار ياس و گوشه گيري  گشته و در يافتند كه به بازي گرفته شده اند ؛ و قوانيني كه به نام دموكراسي دوباره بر جامعه حكم مي كنند ، تنها شرايط موجود را به نفع سكولاريستها و دموكراسي خواهان تائيد خواهد ساخت و جايگاهي براي تطبيق شريعت الله وجود ندارد . 

براستي در زمان ما با ضعف قدرت حاكميتي مسلمين  ، منافقين و گمراه گران در مستقيم ترين و عريان ترين شكلشان ظاهر مي شوند و تمام پوشش قضائيش را برداشته و عريان مي شود . چرا ؟ چون در راس قدرت است و قدرتي شريعت گرا هم وجود ندارد كه از قدرت اجرائي آن بترسد .

بنابراين ، ما با آغاز از نقد اخوان المفلسين و جريانات گمراه گر همسو با آن ، موفق به فرموله كردن دركي مثبت از مضمون جماعت شريعت گراي انقلابي فرقه ي ناجيه شده ايم . بطور خلاصه ، « دين اسلام در تمام جوانبش دال بر هيچ چيز توحيد و تحكيم شريعت الله بر اشخاص و جامعه و مديريت شرعي جامعه نيست » و « مسلمين با كسب قدرت براي خودش و تطبيق شريعت مي توانند خود را آزاد سازند » . مسلمين فقط اگر بطور خودمختارانه و بدون وابستگي به دشمنان دين اسلام عمل كنند ، يعني اگر هم درك صحيح از توحيد و شريعت و هم اراده ي تغيير و هم آگاهي براي دگرگوني لازم و شرعي جامعه را در خود بيابند ، مي توانند انقلاب شرعي و اسلامي را به نتيجه برسانند .

ما كاملا برروي اساس عقيدتي اسلام بر فهم فرقه ی ناجیه ، جهت رهائي از فقر و ناامني در دنيا و سعات اخروي ايستاده ايم . شريعت اسلام پس از قرنها ظلم و ستم ظالمين محلي و تخدير تخيلات جادوگران مذهبي ميترائيسم ، زرتشتي گري ، مسيحيت انحرافي ، يهوديت تحريف شده و ساير عقايد شمني آريائيها ؛ براي اولين بار جامعه اي آزاد ، امن و فقر زدا را به مردم ستمديده ي ما نشان داد و براي ستمديدگان سعادت در دنيا را از تخيل به واقعيت تبديل كرد و پايه هاي محكمي براي امنيت و رفاه مردم در دنيا و رستگاري در قيامت ، و راهي كه براي رسيدن به اين منظور بايد طي شود را ترسيم نمود .

تنها راه ، تبعيت و به كارگيري عملي دين بر اساس « آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا » و متشكل نمودن مبارزات و جهاد مسلمين بر اساس جديدترين روشهاي سازماندهي روز و تصرف قدرت توسط مردم مسلمان  مي باشد  ، نه اختراع خوراكهاي نامطبوع براي تغيير رويه ي جامعه و نه موعظه گوئي هاي ساختگي در برابر سكولاريستهاي مرتد و انگل هايشان راجع به بهبود وضع امنيتي و اقتصادي مردم و نه سرهم بندي كردن توطئه ها .

در اينجا نبايد چنين برداشت شود كه مسلمين و مجاهدين فرقه ي ناجيه كه سالها پیش اولین دولت اسلامی را ساخته و در سایر سرزمینهای مسلمان نشین هم در راستاي تشكيل حكومتهای اسلامي محلی به پيش مي روند ، در وضع موجود ، با هر گونه اصلاح طلبي مخالفت مي ورزند . چنين برداشتي مطلقا نادرست خواهد بود ؛  به هيچ وجه ما نمي توانيم بدانيم كه در چه زماني آنها موفق به تشكيل حكومت اسلامي خواهند شد كه «كل» حقوق مردم را به آنها اعطاء نمایند ،اما به دست نيامدن  « كل » هرگز به معني ترك  « جزء » نيست . ما بايد از هرگونه بهبود واقعي شرايط اقتصادي  ، سياسي  و آزاديهاي شرعي مردم پشتيباني كنيم .

 اختلاف بين ما و جريانات مسخ شده اي چون اخوان المفلسين و سلفي هاي مدخلي و... در مخالفت ما با اصلاح طلبي و موافقت آنها با رفرم يا چيزي شبيه آن نيست ؛ بلكه  اختلاف اساسي در توحيد حاكميت و ولاء و براء و كفر به طاغوت و هم مسیر شدن با مجاهدین فرقه ی ناجیه  نهفته است . به همين دليل آنها خودشان  و مردم را به اصلاحات بسيار ريزي محدود مي كنند و چندين نسل با آرزوي تشكيل حكومت مجري شرع الله سر بر بالين مرگ مي گذارند و هرگز اين وعده ي دست نيافتني آنها محقق نخواهد شد . در عرصه ي اصلاحات اين  «محدوديت» و مشغول شدن به بازيهاي پارلمانتيستي جاهلي كه آنها را  تا حد «پرستاران جاهليت موجود و سكولاريستهاي مرتد محلي» و «بوگيرهاي دستشوئيهاي آنان » تنزل مي دهد ، از اسباب مخالفت با اينگونه بازيهاي عوام فريبانه ي ايندسته از جريانات مسخ شده گرديده است .  

 ما به مسلمين مي گوئيم : در امور خيريه ، ساخت مسجد ، بيمارستان ، و مسائل شبيه به آن شركت كنيد ، اما بدين ترتيب فعاليتهاي خود را محدود نكنيد . كفر به طاغوت ، توحيد با تمام اجزايش ، ولاء وبراء  و تلاش جهت تشكيل حكومت مجري شريعت و مبارزه ي بي امان با دین سكولاريسم جهاني و مرتدين محلي و پشتيباني از مجاهدين مسلح فرقه ي ناجيه را در دستور كار خود قرار دهيد ،براي آن آماده شويد و در پروسه ي آن تغييرات بنيادين را در فعاليت عمومي خود به وجود بياوريد .

 شرايط جاهليت حاكم ، غالب اوقات ما را مجبور مي كند كه موضعهاي مختلفي را در قبال انبوه اصلاحات خرده و لحظه اي اختيار كنيم ، اما ما بايد قادر به فرا گرفتن و برگزيدن يك موضع در قبال اصلاحات باشيم  ، به اين ترتيب كه ( به عنوان مثال و براي سادگي مطلب و روشني بيشتر ) از هر نيم ساعت صحبت و كار ، ما 5 دقيقه را به اصلاحات اختصاص بدهيم و 25 دقيقه ي ديگر را به انقلاب آينده و طريقه ي هم مسير شدن با مجاهدين فرقه ي ناجيه و تشكيل حكومت مجري شريعت الله اختصاص دهيم .

ما دنبال سربلندی و عزت ملتمان و رونق فرهنگی و کسب هویت واقعی خودمان هستیم ؛ اما طبق اسناد ومدارک به این نتیجه رسیده ایم که دین سکولاریسم دشمن شماره یک ما و بزرگترین مانع وحدت و عزت ملت ماست ، حتی سکولاریستهای خودی شرشان بسیار بیشتر از سکولاریستهای خارجی است . چون اینها هستند که اسباب ذلیلی ملت ما را نزد بیگانگان فراهم کرده اند . بدنی که مریض و ضعیف باشد توان مقابله  با تهاجمات خارجی را ندارد و سکولاریستهای مرتد ، بدنه ی جامعه ی ما را ضعیف و بیمار کرده اند .

مسلمين جهان و جماعتهاي اسلامي بايد به جاي آنكه خود را فداي برنامه هاي دين فروشان خود باخته به دین سكولاريسم نمايند ، بايد به برادران و خواهران ستمديده و جماعت مجاهدين فرقه ي ناجيه در كل جهان بپيوندند ، تا از منافع مشترك عقيدتي و دنيوي خود دفاع كنند . جنبش انقلابي هر سرزميني بايد صرفا مبتني بر اصل تحكيم شريعت الله در زمين و همبستگي بين المللي اسلامي باشد . اگر مسلمين در تضاد بين  مجاهدين شريعت گراي فرقه ناجيه و اردوگاه دین سكولاريسم با تمام مذاهب مختلف و رنگارنگش ، طبق برنامه ي دين فروشان سكولارزده عمل كنند ؛ خواسته يا ناخواسته به كفار جهاني و مرتدين محلي خواهند پيوست  و بدين ترتيب سعادت دنيا و آخرت خود را قرباني حماقت و نفهمي خود خواهند كرد . اين دقيقا همان كاري است كه طرفداران اخوان المفلسين در سرزمينهاي مسلمان نشين تحت اشغال كفار خارجي و سرزمينهاي در حال انقلاب انجام مي دهند . 

در طول تاريخ براي هر گونه دگرگوني اساسي و زيربنائي ابتدا قدرت حكومتي و سياسي جامعه تسخير شده است و سپس با بكاربست اين قدرت حكومتي بوده است كه قانون و سيستم جديد در پهنه ي وسيعي در جامعه استقرار و تكامل  يافته و سيستم قديمي را نابود كرده است . قاعده ي كلي در مورد همه ي كهنه پرستان ضد شريعت اين است كه تا آنها را سركوب نكني ، خود به خود از بين نمي روند  . هر جا كه جاروب نخورد، خار و خاشاك به خودي خود از بين نمي روند . واقعيت اين است كه تا جاروب آهنين شمشير حكومت شريعت نباشد آشغالهايي چون زناكاري، دزدي، قتل، مشروب خوري، فقر، نا امني و.... هم ،  كه عوارض جامعه ي جاهلي هستند از ميان نمي روند ، حالا چه رسد به  كهنه پرستان سکولارضد شريعت .

تجارب تاريخي به ما مي آموزند ، اين مسئله  كه آيا مسلمين به پا خاسته و انقلابي مي توانند بر فرصت طلباني چون اخوان المفلسين و ديگر جريانات مسخ شده ي منتسب به اسلام چیره شود و يا آنكه بار ديگر سرزمينهاي مسلمان نشين به زير چكمه هاي ديكتاتوري سكولاريسم و نوچه هاي نوين محلي اش بر خواهد گشت ، بدين بستگي دارد كه آيا ما قادريم در همه ي زمينه ها و در همه ي مراحل انقلاب و خيزش عمومي قهر انقلابي همه جانبه رابر متحدين دین سكولاريسم اعمال كنيم يا خير ؟

برادران و خواهران ارجمندم ؛ فكر كنيد چنانچه ما چنين دركي از مسئله نداشته باشيم ، اگر اسلام همچون مسيحيت و يهوديت تحريف شده در چند تا تئوري و اعمال فردي محدود گشته ، پيرايش شده و انحراف يابد ؛ اگر سركوب متحدين دشمنان دين و ملت و قهر انقلابي شريعت به عبارتي تو خالي بدل گردد ، و يا به طور ناقص و نه در كليه ي زمينه ها و فقط در مراحلي خاص و نه در كليه ي مراحل اعمال شود ؛و يا به عبارتي ديگر ، چنانچه پس مانده هاي دین سكولاريسم نه به طور كامل و بدون استثناء ، بلكه با باقي گذاشتن برخي از آنها در هم كوبيده شوند ، طوري كه به دین سكولاريسم و جاهليت امكان گسترش دهد ، در اين صورت آيا اين به معناي آماده كردن شرايط براي قدرت یابی مجدد ديكتاتوري سكولاريسم و دموكراسي نيست ؟

تمامي مستضعفين و ستمديده گان كه نمي خواهند مجدداّ به زجر و فلاكت  و نا امني گذشته دچار شوند ، تمامي مجاهدين مسلح ، قلم به دست ، تامين كننده ي  مالي ، معلمين ، علماي ديني ، متخصصین جنگ نرم و روانی كه هم مسير با فرقه ي ناجيه گشته و زندگي خود را در راه شريعت الله و سپس در خدمت بنده گان ستمديده ي الله قرار داده اند و تمام آنهائي كه نمي خواهند سرزمينهاي مسلمان نشين پس از يك انقلاب و قيام خونين دوباره به زير چكمه هاي دین سكولاريسم برگردد ، بايد اين اصل اساسي اسلام را همواره به خاطر داشته باشند : اعمال همه جانبه ي قدرت شمشير تحت رهبريت شريعت  بر عليه مرتديني كه در قالب دشمنان اجرائي شدن شريعت درآمده اند الزامي است ، و توقف در نيمه راه مطلقاّ جايز نيست .

نمي توان انكار نمود كه در بين ما برادراني وجود دارند كه به جريان مجاهدين فرقه ي ناجيه  از نظر تشكيلاتي  ، و نه ايدئولوژيك ، پيوسته اند . جهانبيني شرعي و دشمن شناسي آنها هنوز از مرزهاي عقب مانده ي جريانات مسخ شده ي منتسب به اسلام  فراتر نرفته است ، و به نوعي دچار بيماري گشته اند ، و يا اينكه هنوز بيماري آنان به صورت كامل درمان نگشته است . آنها  جاروب نمودن دشمنان دين اسلام و مردم واعمال همه جانبه ي قدرت شمشير تحت رهبريت شريعت را در مراحلي معين و در زمينه هايي خاص قبول دارند و از برخي پيروزيهاي مسلمين شريعت گرا خوشحال هستند . زيرا كه اين پيروزيها براي آنها منافعي را به دنبال دارد .

آنها با بدست آوردن اين پيروزيها ، موقع را مغتنم مي شمارند ، براي اينكه بنشينند و لانه هاي گرم خود را نرم كنند . اما تا آنجا كه به مسئله  جاروب نمودن دشمنان دين و مردم واعمال همه جانبه ي قدرت شمشير تحت رهبريت شريعت مربوط مي شود ، و تا آنجا كه مسئله به تداوم راه پس از برداشتن نخستين گام در مسير ده هزار فرسنگي مربوط ميشود، مي گويند من معذورم! بگذار ديگران اينكار را انجام دهند، اينجا توقفگاه من است و بايد پياده شوم! ما به اين هم مسيران توصيه اي مختصر ميكنيم: توقف در نيمه راه خطرناك است ، جاهليت و ديكتاتوري سكولاريسم  شما را بخود ميخواند، خود را به صفوف پيشروان مجاهد برسانيد و به پيشروي ادامه دهيد.

تجارب تاريخي و كنوني سرزمينهاي مسلمان نشين نيز به  ما مي آموزند، زمانيكه مسئله  جاروب نمودن دشمنان دين و مردم واعمال همه جانبه ي قدرت شمشير تحت رهبريت شريعت پيروزيهاي پي در پي كسب ميكند، دین سكولاريسم ضعيف شده و نوچه هاي محلي اش  ميتوانند ظاهراً چنين نشان دهند كه اين جاروب رويي  را قبول دارند، در حاليكه در حقيقت همواره براي احياي مجدد ديكتاتوري سكولاريستي  خود تلاش ميكنند. اين دقيقاً همان كاريست كه اخوان المفلسين در غزه و مصر و تونس و تركيه و صومالي  و پاکستان و افغانستان و غيره  انجام دادند.

آنها نه نام اسلام  را تغيير دادند و نه نام حزب اسلامي، و نه نام "حكومت اسلام" را، بلكه بالعكس. آنها از طريق حفظ اين نامها و تحت پوشش آنها، دين و شريعت اسلام را از محتوا تهي كرده و آنرا به  نوعي سكولاريسم  انحصاري بدل كرده اند كه ضد تحكيم شريعت ، ضد فرقه ي ناجيه ، و ضد حكومت شريعت اسلامي  است. آنها برنامه سكولاريستي و دموكراسي خواهانه  را در خيانت آشكار به شريعت الله، ارائه دادند. هنگاميكه مردم در برابر ديكتاتوري فاشيستي آنها برميخيزند، تحت نام همان مردم به سركوب مردم اقدام مي كنند.

گاهي به نظر مي رسيد كه آنها خود را مطيع خواسته هاي شريعت خواهانه ي مردم  ساخته اند و حتي خود را انقلابي تر و شريعتگراتر  از هر كس ديگر مي نماياندند، و براي ايجاد اغتشاش فكري و خرابكاري شعارهاي « دفاع از شريعت » مي دادند. ولي در حقيقت مستقيماً عليه شريعت مبارزه مي كردند. اگر مي خواستيد تحول اسلامي را پيش ببريد، آنها مي گفتند كه نظام دموكراسي نوين را بايد تحكيم بخشيد. هنگاميكه مي خواستيد تحكيم شريعت و اعلام آن به عنوان قانون اساسي جامعه برپا داريد، آنها مدعي مي شدند كه زمان آن هنوز فرا نرسيده است. هنگامي كه مي گفتيد بايد در ادبيات و هنر تحول بنيادين ايجاد نمود، آنها مي گفتند كه اجراي چند نمايشنامه در باره مسائلي غير شرعي زيان آور نيست. اگر خواستار تحديد فعاليت سكولاريستهاي مرتد بوديد، آنها مي گفتند سكولاريسم و آزادی چيز خوبي است و بايد گسترش يابد. در دفاع از هر آنچه كهنه و باب دل اربابان جهاني فراماسون و دین سكولاريسم جهاني است، كسي به گردشان نمي رسيد.

اينان بمانند انبوهي مگس از بام تا شام به وزوز در مورد «نشانه ها» و «نقايص» جامعه كهن مي پردازند. آنها ديوانه وار بدنبال منافع و مقام هستند و از اينكار خود نيز مباهات دارند، بجاي آنكه شرم كنند.  آنها با سوء استفاده از بي تجربگي جوانان با زيركي خاص تبليغ مي كنند كه انگيزه مادي اگرچه چيز بدبويي است، ولي در عوض خوشمزه است. برخي از آنها تا بدان درجه تنزل كرده اند كه همه و حتي خودشان را هم  ، به صورت كالا در نظر مي گيرند. آنها تنها بدين خاطر وارد حزبي به ظاهر اسلامگرا  شده اند تا با انجام بعضي كارهاي ظاهري براي مسلمين درمانده ، ارزش خود را بعنوان كالا ارتقاء داده و ازمسلمين بهاي بيشتري در ازاي خود طلب كنند.

اينها كه اسماً اسلامگرا هستند در واقع عناصر نوخاسته ي دین سكولاريسم و نوچه هايش مي باشند و تمام خصائص دین سكولاريسم منحط و محتضر را در خود جمع دارند. از نظر تاريخي دین سكولاريسم در مرحله رشد خود در جوامع غربي، برخي خدمات مثبت به بشريت انجام دادند. اما اين عناصر نوخاسته ي گمراه گر،  برخلاف پيشينيان اربابان كنوني خود ،  حركت مي كنند. آنها چيزي جز پشته هاي «جديد» زباله نيستند و تنها مضر بحال انسانها هستند ؛ آنها تحت عنوان اسلامگرائي ، اين اعمال ننگين را انجام مي دهند.

آيا برخي عناصر دغل كه كارشان سوداگري، تقلب و دزدي بوده، نمي گويند كه خود را وقف اهداف اسلامي نموده اند؟ آيا برخي مسئولين جنايات كه اذهان جوانان را مسموم مي كنند، پرچم «مواظبت از جانشينان و ادامه دهندگان امر تحكيم شريعت »را بلند نكرده اند؟ ما بايد تاكتيكهاي آنها را بررسي كنيم و تجارب خود را جمع بندي نماييم تا جاروب آهنين همه جانبه شمشير شريعت بر ديكتاتوري جهاني سكولاريسم و نوچه هاي محلي اش را هر چه موثرتر اعمال داريم.

مردم بايد بدانند تا زماني كه به دنبال نقشه هاي سكولاريستهاي مرتد و دين فروشان فتوا فروش بوده و در پي تشكيل اتحادي نامتناجس از مجموعه اي اضداد هستند ، ناگزير و بكلي ،  تطبيق شريعت الله در زمين و متعاقبا امنيت و رفاه دنيوي خود را قرباني انحصار سياسي احزاب فرصت طلب صاحب امتياز مي كنند .

بايد بي درنگ بگوئيم كه در رابطه با قاعده ي تطبيق شريعت الله در تمام جوانب زندگي انسانها ، چيز اساسا جديدي وجود ندارد  ؛ و تمام آنچه كه ما به آن استناد مي كنيم برگرفته از قرآن و سنت صحيح رسول الله صلي الله عليه وسلم  و« فهم » اصحاب و تابعين و تابعين تابعين و امامان صالح اهل سنت از اين دو منبع اساسي مي باشد .

همچنین باید افزود که آزادي و عزت مسلمين هم بايد بوسيله ي خود آنان صورت پذيرد ، چون بر خلاف تمام مكاتب جاهلي و كفري ، شريعت اسلام خود را بطور آگاهانه بنا مي كند . معني آن همان فرمول بندي معروف قرآن است كه « إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ »  . رديف كردن نقل قولهائي از اين دست بسيار ساده است . آنچه جديد است ، خواست و توانائي جدي گرفتن كامل اين قاعده ، در حين بيرون كشيدن معاني و پيامدهاي عملي آن است .

تحليل پيشين نشان مي دهد كه براي روشن كردن مسائل قدرت شريعت گرايان ، انحطاط انقلابات تونس و مصر و ليبي و ... توسط اخوان المفلسين و جريانات گمراه گر همسو با آن داراي اهميت عظيمي است ؛ و از سوي ديگر ، و در سطحي عميقتر ، عمل آزادي خواهانه در يك جامعه ي استثماري و سكولارزده دستخوش يك تضاد قطعي است كه از اين واقعيت نشات مي گيرد كه  ، آنهائي كه مي خواهند منسوخ و منحرفش گردانند ، متعلق به همين جامعه هستند و كفار جهاني و منافقين از طريق همين كانال قادر بوده اند تا نفوذشان را از درون بر جنبش انقلابي مسلمين اعمال كنند . اين تضاد به طريق بينهايت متعددي بروز يافته است . 

 بگذاريد در صورت لزوم ، به خاطر بياوريم كه اين نكته به هيچ وجه دلالت بر آن ندارد كه حل مساله ضرورتا ساده تر مي شود . شايد حتي بر عكس باشد . اما بالاخره در مفاهيم صحيح و واقعي اقامه شده است . اشتباهات در تلاش براي حل اين مساله ، ممكن است براي توسعه ي جنبش جهاني شريعت گرايان فرقه ي ناجيه مثمر ثمر باشند ، و حذف متوالي چنين اشتباهاتي به ما امكان مي دهد تا به راه حل برسيم .

 ما به مسلمين مي آموزيم كه منافع دنيوي و اخروي خود را به همان شيوه اي كه شريعت ترسيم كرده است درك كنند  و براي تحيكم شريعت الله از درون تمام زير و بمهاي طولاني جنگهاي تحميلي سيستم جهاني ديكتاتوري سكولاريسم و نوچه هاي محلي اش ،  براي « نسل و شخص خود » به پا خيزند و  « تصميم در مورد آينده گان » را به  خود نسلهاي بعدي بسپارند ؛ چون تصميم گرفتن و برنامه ريختن براي آينده گان در صورت وجود حكومت اسلامي و در دست داشتن قدرت حكومتي است ، نه براي زماني كه نه چنين حكومتي وجود دارد و نه چنين قدرتي . قواعد قبل و بعد از كسب قدرت حكومتي را به خود و ديگران ياد آوري نموده و عملا در زندگي پياده مي كنيم و از هرگونه توهم و فرا افكني پرهيز مي نمائيم .

تنها خط اسلامي در جنبش شريعت گرائي جهاني اين است كه به مسلمين اجتناب ناپذيري و لزوم بريدن از جريانات مسخ شده ي منتسب به اسلام را توضيح دهند ، و آنان را براي انقلاب به وسيله ي بكار گرفتن يك مبارزه ي سخت عليه جريانات مسخ شده آگاه نمايند و تجربيات جنگ را به منظور افشاء تمام هرزگي سیاستهاي جريانات مسخ شده ي منتسب به اسلام و نه پنهان داشتن آن بكار گيرند . بر عليه خائنين و گمراهگران منتسب به اسلام ، اين خط مبارزاتي مي تواند و بايد در تمام زمينه ها ي مبارزه بدون استثناء دنبال شود . بايد به اينها فهمانده شود كه خلافت  و تمكين مستضعفين بر زمين مطلقا اجتناب ناپذير است ، جريان مجاهدين فرقه ي ناجيه حركت مي كند ، به جلو مي رود و بر دشمنانش پيروز خواهد شد .

يكي از شرايط لازم براي آماده ساختن مسلمانان شريعت گرا براي پيروزيش ، مبارزه اي طولاني  ، سرسخت و بي رحمانه بر عليه جريانات مسخ شده ي منتسب به اسلام ، رفرميسم كوتاه بين و نفوذ گرايشات مشابه دین سكولاريسم است كه اجتناب ناپذيرند ، زيرا مسلمانان تحت حاكميت جاهليت زندگي مي كنند . اگر چنين مبارزه اي وجود نداشته باشد ، اگر جريانات مسخ شده ي منتسب به اسلام در ميان مسلمين كاملا شكست نخورند ، حكومت مجري احكام شريعت نمي تواند به وجود آيد . صلاح الدين ايوبي  نمي توانست صليبيان را شكست دهد ؛ اگر ،  ياد نگرفته بود كه فاطميان و جريانات منحرفي چون جريان سهروردي را شكست دهد و آنها را بي رحمانه از جريان پيشقراول اسلامي اخراج كند .

 ما مي دانيم كه به خاطر اينگونه افشاگريها و باز گو نمودن حقايق ، سيلي از اتهامات و جملات ركيك بر ما سرازير خواهد شد . ما تماما راجع به اين عبارات سخت و مد شده ، آشنائي داريم . حتي يك دانه حقيقت هم در آنها وجود ندارد . چون اينگونه اتهامات و غوغاسالاري هاي كليشه اي ، اغلب از طرف دو طيف پرتاب مي شوند ؛ يكي از طرف مدرك گرفته هاي كيلوئي و فرمايشي نظامهاي آموزشي جاهلي و سكولاريستي ، كه علمي را از اين گونه كانالها آموخته اند كه حتي سخن رك و شفافي  در مورد شريعت گرائي را نمي خواهند بشنوند و آنرا در برابر سيستم سكولار - ليبرال غرب  «عملا» مردود و معدوم اعلام مي نمايند و ابطال شريعت گرائي و مبارزه با مجاهدين فرقه ي ناجيه را نردبان ترقي خود ، در سيستم سكولاريسم جهاني و نوچه هاي محلي اش ساخته اند و ديگري وعاظ السلاطين فتوا فروشي هستند كه به عنوان سربازان طواغيت ، به همراه طيف اول ، با حرارتي يكسان بر شريعت گرايان مجاهد مي تازند . البته اين به معناي اين نيست كه در ميان هواداران آنها هيچ آدم درستي پيدا نمي شود ، چرا ، پيدا مي شود، اما سيستم رهبريت به صورت هدايت شده در همان مسير خيانت و دغلبازي به پيش مي روند . 

رشد جهشي مجاهدين فرقه ي ناجيه در يكي دو دهه ي اخير و بسط و تحكيم منهج آنها در بين مسلمين ، ناگزير موجب آن شد كه اين حملات عالمان فرمايشي جريانات مسخ شده ي وابسته به ديكتاتوري سكولاريسم و نوچه هاي محلي اش بر ضد اين منهج ، شديدتر، زورگويانه تر ، عوام فريبانه تر و حق ناپذير تر گردد .  

 هيچگونه جماعت مستحكم مجاهد فرقه ي ناجيه بدون عقيده ي صحيح و فهم صحيح دين بر فهم اصحاب و سلف صالح مسلمين ؛ كه تمام مسلمين را متحد كند ، كه منبع اعتقادات آنها باشد و از آن بتوانند براي شيوه هاي جهاد و مبارزه و اقدام عملي استفاده كنند ، وجود ندارد . دفاع از يك چنين عقيده و برنامه اي كه با بهترين دانش ، شما آنرا حقيقت مي دانيد  ، عليه حملات بي اساس و تلاشهائي كه براي فاسد كردن آن مي شود ، هرگز بدين معني نيست كه شما دشمن هر گونه انتقادي هستيد .

در بين تمام جرياناتي كه در طول تاريخ  و هم اكنون در ميان مسلمين به وجود آمده و يا هنوز هم رواج دارند ، جريان فرقه ي ناجيه  به هيچ وجه دفعتاّ خود را مستحكم نكرده است ، بلكه كارنامه ي قطوري در مبارزه با اين گونه گروههاي منحرف دارد و با اين پشتوانه ي تارخي و مبارزاتي در گذشته و حال بوده است ، كه اكنون بدون چون و چرا ، بر كليه ي ايدئولوژيهاي تركيبي معاصر هم غلبه مي كند . اما چرا اين گذشته ي تاريخي و پشتوانه ي عظيم در ميان عده اي از هم مسيران فرقه ي ناجيه در مبارزه با اينگونه منحرفين كاربرد ضيفي داشته است ؟ 

هر كسي و لو اندكي با اوضاع واقعي جنبش ما آشنا باشد ، نمي تواند نبيند  كه انتشار وسيع منهج  مجاهدين فرقه ي ناجيه با تنزلي در سطح « اصول تئوريك علم انقلاب در شريعت اسلام » توأم بوده است . به دليل ضرورت  و اهميت عملي و پيشرفتهاي عملي جنبش ، كسان زيادي به آن گرويده اند كه از حيث تئوريك علم انقلاب ، بسيار كم و حتي هيچ آمادگي نداشتند .

براي دفاع از« اصول  تئوريك علم انقلاب در شريعت اسلام و قواعد اساسي آن» كه در نتيجه ي توسعه ي نفوذ دین سكولاريسم در دوستان نيمه راه شريعت اسلام ، از هر طرف تحريف مي شود ؛ هيچ چيز مهمتر از آگاه نمودن و متحد نمودن كليه ي مسلمين شريعت گراي هم مسير با مجاهدين فرقه ي ناجيه ، كه به عمق فاجعه و بحران و لزوم مبارزه با آن آگاهند ، نيست .

ما بايد انرژي خود را صرف آگاه نمودن و متحد نمودن هم مسيران فرقه ي ناجيه در براي جريانات مسخ شده ي منتسب به اسلام نمائيم ، نه اينكه بخواهيم كه جسد فاسدي كه اينگونه جريانات از اسلام ساخته اند را دوباره احياء نمائيم . ما بايد يك بار براي هميشه اين جسد متعفن را به گور بسپاريم و هرگونه تلاشي جهت احياء آن عبث و بي فايده خواهد بود . 

تنها پرچمي كه هم مسيران فرقه ي ناجيه مي توانند داشته باشند « شريعت گرائي » و « اصول  تئوريك علم انقلاب در شريعت اسلام و قواعد اساسي آن » مي باشد و فعالان ما بايد به رشد  و تلفيق آن با عمل ، توجه كنند ؛ در عين حال  بايد آنرا عليه تحريفات و به ابتذال كشيدنها كه « تئوريهاي مد شده » غالبا دچار آن مي شوند محفاظت كنند .

خداوند تغيير دادن خود و جامعه را به خود ما واگذاشته است و كمكش را پس از اقدام شرعي ما ، شاملمان مي گرداند ؛ انهدام مسلمين در اندلس يا فيليپين يا بخشهائي از بالكان و افريقا مبين اين واقعيت است كه اگر مسلمين منتظر بنشينند و كفار روز به روز قدرتمند تر شده و به پيشروي هاي خو ادامه دهند ، ديگر طوفان نوحي  رخ نمي دهد تا كفار را از ميان بردارد و صاعقه يا زلزله اي هم نخواهد آمد كه در آن ، ابتدا مسلمين از طريق  وحي باخبر شده و بيرون رفته باشند و عذاب فقط كفار را در برگير و مسلمين از شر كفار خلاص شوند . در اينجا در ميان تمام توهمات و خيالها تنها يك روش واقعي و منطبق با شريعت اسلام مورد توجه ماست ؛ جهاد كردن و قيام به خاطر تطبيق شريعت الله در زمين .

جهاد كردن و قيام به خاطر تطبيق شريعت الله در زمين نیز دلالت بر دو موضوع به هم پيوسته دارد : اول ، به معني تفكر واقع بينانه به اين طريق است كه فقط موحدين در حال مبارزه مي توانند مساله ي تطبيق شريعت الله و متعاقب آن « أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ »  ، ايجاد امنيت و رفاه  در جامعه را حل كنند  و نه دست روي دست گذاشتن خود براي همه ي اينها و يا منتظر يك منجي از آسمان شدن و يا تاليف و ريختن چندين جلد كتابهاي مبارزاتي خاك خورده در كتابخانه ها  . و دوم ، به معني عمل كردن با شروع از تحليلي واقع بينانه ي متكي بر شريعت الله از شرايط كنوني ، با چشم اندازي كه آينده ي مبارزه را آشكارا ترسيم  كند .

نابودي ديكتاتوري مهاجم سكولاريستي  و كليه طبقات استثمارگر ديگر و پيروزي شريعت گرايان فرقه ي ناجيه  ناگزير و مسلم، و خارج از اراده افراد است.    

 

روشنگران...
ما را در سایت روشنگران دنبال می کنید

برچسب : المفلسین,جریانات,سكولارزده,پردازيهاي, نویسنده : rawshangarana بازدید : 218 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت: 4:19